پرده اول : شهادت
بچه ها یکی یکی شهید میشدند.کار او شده بود سینه خیز رفتن میان مجروحان.آب نبود.
با یک کلمن آب بر گشت سینه خیز میان بچه ها ،به شوق آب رساندن.صدای یاران بلند بود:یا اباصالح المهدی ادرکنی
آب مانده بود دست مصطفی .همه شهید ، همه چاک چاک علی نوری،منصور موحدی،محمود پهلوان نژاد.همه تک تیرانداز،
هرکدام برای خود یک گردان،یک لشگر
پرده آخر: پیروزی
ساعت 2بعد از ظهر،اخبار به مردم گفت که عملیات فرمانده کل قوا با سه کیلومتر پیشروی موفق بوده است.مردم خوشحال بودند از این پیروزی.
ما گریه می کردیم.شصت نفر از یاران مانده بودند زیر آفتاب داغ داغ.همه شهید،همه چاک چاک
از خاطرات سید علی بنی لوحی
در وصف همرزمش طلبه شهید مصطفی
فامیلشو شما بگید
برای شما نمی نویسم!!
برای اون دسته از افرادی مینویسم که ظاهرا از انقلابی که خودشون یا پدرانشون انجام دادند ناراضی به نظر میرسند
اول یه داستان میگم براتون داستان معروفی هم هست حتما شنیدین .
ولی اینبار با یه دید دیگه بهش نگاه کنید
میگن:روزی مردی با اسبش از صحرایی رد میشد به جوانی برخورد کرد که زیر سایه درختی به خواب عمیقی رفته بود
آنقدر عمیق که متوجه ماری که داشت وارد دهانش میشد نبود.
مرد اسب سوار هم شاهد این خطر بود ولی نمیتوانست اورا بیدار کند...
تا اینکه مار وارد دهان جوان شد واو بیدار شد مرد چندسیب گندیده پیدا کرد و آنها را به زور به خورد جوان داد
جوان دائم فریاد میزد چرا بامن چنین میکنی؟توکه هستی؟چقدر ظالمی!...مرا از خواب ناز بیدار کرده ای و سیب گندیده به خوردم میدهی ظلم بالاتر از این؟!....
ولی مرد اسب سوار اعتنایی نمیکرد بعد از خوردن سیبها جوان هر چه در معده اش بود برگرداند وآن مار زهر دار هم از معده اش خارج شد وتازه متوجه شد آن مرد چه لطف بزرگی در حقش کرده است.
و حالا حکایت ما و این انقلاب نوپاست!!
فکر میکنیم انقلاب مثل اون سیب گندیده تلخ و بی فایده است ولی مارهای سمی وکشنده ای که وارد دهانمون شدند رو از بین میبره :
اگر وظیفه پدرانمان براندازی ظلم بود اکنون وظیفه ما کمک به برپایی نظام کاملا اسلامی است آنها در این راه جان و مال خود را دادند و ما از گرانی گوجه!به ستوه آمده ایم!!
برپایی نظام اسلامی با سختی همراه است و هرکس به اندازه خود سختی ها را تحمل میکند.
حال ببینیم انقلابی که به قیمت خون جوانان خریده ایم به یک کیلو گوجه فرنگی میفروشیم؟
***********
*دیروز توی مطب نشسته بودم حرف از گرانی و بیکاری وکارت هوشمند سوخت! و...شد تا اینکه منشی دکتر در یک جمله گفت:این که نگرانی نداره بابا ،تا وقتی هست میخوریم وقتی هم نباشه روزه میگیریم!
پیش خودم گفتم چه روح بزرگی داره این آقا...
*این مسافر کوچولو هم هنوز داره شعر میزنه...
آخه چرا؟
"ایران را "حسین ،حسین" پیروز کرد نه، "ای ایران ای مرز پر گهر"
در واقع هر دو به یک معنی اشاره میکنند؛ هیهات من الذله
.....
**************
این مسافر کوچولو هم گاهی که از روی دنده چپ بلند میشه شعرهای بدی نمیگه، شنیدم تازگیها هم ذهنش یه تراوشاتی داشته؛ منتظریم آبجی بلکه ازین حس و حال بیاریمون بیرون!