دو شب پیش حدود ساعت یازده کنار خانواده و در حال تماشای تلوزیون بودیم گذاشتیم کانال 3 از چهره تکراری حسنی فهمیدم که یر نامه" فوق العاده" است
مهمان آن شب حجه الاسلام هاشمی رفسنجانی بود
.از زمان انتخابات 3 تیر به بعد هر موقع حرف میزد با یک جور دلواپسی گوش میدادم انگار مطمئن بودم که
حرفی میزند که نباید
گوش تیز کردم و پس از مدت کمی فهمیدم که دلواپسی ام بی مورد نبوده:
اولین نکته تلخی که در صحبتهایش چندین بار تکرار کرد این بود که
در مراسم استقبال امام و در بهشت زهرا نبودم چون نمی خواستم و نیازی نداشتم که خودم را نشان بدهم!!
آب دهانم خشک شد فورا در ذهن کسانی را که در بهشت زهرا دور و بر امام
بودند مرور کردم
:شهید صدوقی شهید مفتح شهید مطهری!آیت الله خامنه ای آیت الله ناطق نوری و...زیر چشم نگاهی به پدر انداختم به زمین خیره شده بود و چیزی را مرور میکرد مثل من انگار!
و من به یاد کسی افتادم که این میان از همه
مظلوم تر است! تا پایان صحبت حول این محور بود که ایشان در اکثر تصمیم های مهم انقلاب امام را راهنمایی کرده و حتی ایشان را از اشتباه!!به در آورده است.و حتی در موردی امام از دیدنش خودداری کرده اند چون میدانسته اند که قانعشان می کند...مثلا در مورد اتخاب بنی صدر که امام اصرار به آن داشته اند و او به واسطه آگاهی بیشتر از اول میدانسته که خائن از آب در می آید و نگفت که آن زمان بنی صدر مورد اعتماد اکثریت بود و نگفت که دیگران کسانی مثل مدنی( که اگر اهل بی بی سی باشید مصاحبه هایش را شنیده اید) و فارسی (که از همان ابتده از فهرست حذف شد) و ... بودندو نگفت که امام مظلوم در تمام عمر با برکتش به مصلحت این ملت تصمیم گرفت و خیر ما را میخواست و..اشتباه نکردو حرفی نزد از حمایتش از
منتظری خائن و پاسخ امام به او که فرمود:پشیمان می شوید...آخرین جملات مهمان برنامه اینها بود که:انقلاب خوبه خیلی خوب !حتی اگه اشتباهاتی داشته باشه حتی اگه رای مردم جابجا بشه حتی اگه....و باید به شعور سیاسی کسی شک کرد که با شنیدن این جمله نفهمه منظور کدوم انتخابات بود!
..اینجاهاست که میفهمی کسی در میان یارانش غریب باشد یعنی چه!
و با یاد امام می افتی که روز به روز در ذهن فراموشکار و بی انصاف بعضی غریب و
غریبتر میشود...سخت است نوشتن اینها چون نقل قول از کسی می کنی که سالها در زندان شاه شکنجه شد و ذکر لبهای خونینش آیات قران بود
...اما ناخودآگاه شنیده هایم از اوضاع و وقایع صدر اسلام را به یاد می آورم و زیر لب زمزمه میکنم:
با
علی در بدر بودن شرط نیست ای برادر نهروان در پیش روستبرنامه تمام شد ومن
هنوز به یاد کسی بودم که این میان از همه مظلوم تر است! سید علی آشنا و لی غریب خودمان !سلام
این که دیر به دیر مصدع اوقات میشیم واسه اینه که..
مسافرم دیگه!البته ظاهرا فقط رو یه مدار دارم دور خودم می چرخم
به هر حال این چند خط دستپخت جدید ماست امید است مقبول افتد
یا رب نظر تو برنگردد...
دنیا سر جنگ دارد انگار
با این دل زار و خسته من
جز دیدن او مگر چه می خواست
چشمان به خون نشسته من؟
پرواز کسی به من نیا موخت
بیچاره دل شکسته من!
دلخوش به خیال پر زدن بود
مرغ پر و بال بسته من
یارای تحمل غمش نیست
در روح ز جسم رسته من
اندوه و غم است و اشک حسرت
تقدیر دل شکسته من
پیمان وفا شکست و بگریخت
صیاد ز دام جسته من
شد آخر سر غبار راهش
ذرات ز هم گسسته من!
مسافر
آخرین سروده مسافر(نه چندان) کوچولو
تقدیم به ساحت مهربانترین پدر:
دلتنگ ان نگاه تو بودم که آمدم
مشتاق جان پناه تو بودم که آمدم
جانم به لب رسیده و قلبم تپش نداشت
مشتاق بارگاه تو بودم که آمدم
قلبم به تک ستاره یادت رضا نشد
در جستجوی ماه تو بودم که آمدم
لیلای هرچه عاشق و شیداتویی ومن
مجنون رو سیاه تو بودم که آمدم...
خواب دیدم به پلوتون سفر کرده ام.پا روی پلوتون که گذاشتم از دیدارش خوشحال شدم.یکی یکی شمعهایم روشن کردم برای هر شمع آینه ای برده بودم
سیاره سرد دوست داشتنی ام نورانی شد و شعاع نورش به زمین تابید
خیره خیره خط نور را دنبال کردم تا....
به کعبه رسید!
عکسش که در قاب چشمم افتاد حسی بارانی قلبم را شعله ور کرد
حس عجیب و زیبایی داشتم ،پیشانی ام عطش سجده داشت
غم فراغ کعبه دلم را شکافت مسافری بودم تازه از راه آمده و بیقرار بازگشت...
دلم پرکشید میخواستم روی زمین باشم...
تا جهت قبله ام را بشناسم و رو به کعبه عشق سجده کنم
دلم هوای بقیع داشت...
خدایا ...
مرا به خانه ام باز گردان تا سجاده بگشایم
و با مدد امام غریبم لبیک بگویم:
لبیک...اللهم لبیک!...
عشق رازی است مقدس.
برای کسانی که عاشقند،عشق برای همیشه بی کلام میماند
اما برای کسانی که عشق نمی ورزند، عشق شوخی بی رحمانه ای بیش نیست.
love is a sacred mystery.
to those who love it remains forever wordless
but to those who do not love it may be but a heartless jest.
*************
even the wisest among us bows under the heavy
weight of love but in truth she is
as light as the frolicsome breeze of lebanon