پرده اول : شهادت
بچه ها یکی یکی شهید میشدند.کار او شده بود سینه خیز رفتن میان مجروحان.آب نبود.
با یک کلمن آب بر گشت سینه خیز میان بچه ها ،به شوق آب رساندن.صدای یاران بلند بود:یا اباصالح المهدی ادرکنی
آب مانده بود دست مصطفی .همه شهید ، همه چاک چاک علی نوری،منصور موحدی،محمود پهلوان نژاد.همه تک تیرانداز،
هرکدام برای خود یک گردان،یک لشگر
پرده آخر: پیروزی
ساعت 2بعد از ظهر،اخبار به مردم گفت که عملیات فرمانده کل قوا با سه کیلومتر پیشروی موفق بوده است.مردم خوشحال بودند از این پیروزی.
ما گریه می کردیم.شصت نفر از یاران مانده بودند زیر آفتاب داغ داغ.همه شهید،همه چاک چاک
از خاطرات سید علی بنی لوحی
در وصف همرزمش طلبه شهید مصطفی
فامیلشو شما بگید