پلوتون عزیزم سلام؛
یادت میاد اولین نامه ای که برات نوشتیم؟
قرار بود هر بار بیام شمعی در تاریکی و تنهایی تو روشن کنم فکر میکردم تنها تر از تو نیست ،
و انسان تنها وقتی درد دلهاشو برای یه تنهای دیگه بازگو میکنه احساس راحتی میکنه انگار دلش سبک تر میشه مثل اینکه یه همزبون پیدا کرده باشه..
امشب هم اومدم شمعی روشن کنم ولی نه برای تو !که امشب تنها تر از تو هم هست شاهزاده کوچولو(دختر شاه مدینه)
امشب دختر حسین در تاریکی بیابانها تنهاست
اون دختر نه تنها تنهاست که مجروحه، زخم پاهاش و سوزش گونه اش و پارگی گوشش....
امشب دختر حسین نه تنها تنهاست که داغداره ،قلب کوچیکش تحمل این همه داغ رو نداره
امشب دختر حسین نه تنها داغداره که غریبه، غریبانه و مظلومانه در گوشه خرابه ای آرام آرام اشک میریزه
امشب دختر حسین از همه اهل زمین که نه ،اهل تاریخ، تنها تره...
شمع امشب رو برای رقیه روشن کردم در میان قبر شهدا...